زبانحال حضرت زینب با مادرش حضرت زهرا سلاماللهعلیهما
لحظهلحظه زچه مادر نَفَسَت میگيرد؟! نَفَـس من! زچه آخر نَفَـسَت میگيرد؟! درد پهلو چه كند با تو كه شب تا به سحر از همين درد به بستر نفست میگيرد؟! از فشار در و ديوار چه ديدی كه هنوز دائم از ضربت آن در، نفست میگيرد؟! به همان ناله كه در پشت درِ خانه زدی از غـم غـنچـۀ پـرپـر نـفـست میگـيرد چه نفسگـیر شود حال و هـوای نفست وقتی از غُـربت حـيدر نفست میگيرد دست بر كار مزن! من كه نمُردم مادر با چنين حال، تو يكسر نفست میگيرد از غم اين كه نمانی، جگرم خون شده است از چه اين سان برِ دختر نفست میگيرد تا نفس هست «وفایی» تو بگو يازهرا نرسد سـود چـو ديگـر نفـست میگيرد |